در ایران برای مقابله با افزایش بی رویه تعداد حیوانات ولگرد، گاهی رفتارهای بیرحمانهای صورت میگیرد؛ از خوراندن سم گرفته تا کشتن با تفنگ بادی و حتی تزریق اسید اما همه ما مردمانی چنین سنگدل نیستیم. نشانهاش را میشود در پناهگاههای حیواناتی دید که مدتهاست این طرف و آن طرف کشور راهاندازی شدهاند و اغلبشان تنها با کمکهای مردمی و نیروهای داوطلب اداره میشوند؛ جایی برای درمان حیوانات آسیبدیده که نیاز به کمک دارند.
در اغلب این پناهگاهها دامپزشکها و مردم عادی به صورت داوطلبانه به حیوانات کمک میکنند؛ آدمهایی از همه دنیا برای حمایت از حیوانات رهاشده یا زخمی پول پرداخت میکنند و حیوانات آسیبدیده پیر و جوان فرصت میکنند برای مدتی زندگی آسودهای داشته باشند.
پناهگاه «وفا» یکی از این جاهاست.
در حال حاضر بین ۱۲۰۰ تا ۱۳۰۰ سگ از انواع و اقسام نژادها و در اندازههای مختلف در این پناهگاه نگهداری میشوند. بعضیهایشان سگهای خانگی رهاشده در خیابان هستند، بعضیها سگهای ولگردی که مردم پیدایشان کرده اند و به پناهگاه تحویل دادهاند و خیلیهایشان هم سگهای مجروحی هستند که مردم به دادشان رسیدهاند.
پناهگاه وفا علاوه بر تعدادی کارمند ثابت که هزینههایشان از صدقهای که به پناهگاه داده میشود، پرداخت میشود تعداد زیادی نیروی داوطلب دارد. یک پزشک عمومی و یک دامپزشک متخصص با پناهگاه همکاری میکنند و علاوه بر این هر هفته بین ۱۰ تا ۵۰ نفر از داوطلبان کمک به این پناهگاه برای دیدن سگها و بازی با آنها به جاده هشتگرد میروند. برای سگهای رهاشده همین که کسی باشد با آنها راه برود و دستی به سر و رویشان بکشد یا برایشان بیسکویت بخرد، تفریح مهمی به حساب میآید. همین طور برای آدمهایی که به این پناهگاه سر میزنند.
خانم جوانی که در پناهگاه به تمیزکردن سگها کمک میکند، میگوید: «نگه داشتن حیوان در خانه کار سختی است. علاوه بر این، حیوان تنهایی اذیت میشود. اگر کسی میخواهد حیوان داشته باشد اما امکاناتش را ندارد میتواند به پناهگاه سر بزند. هم میتواند از حیوانات اینجا حمایت مالی کند و هم زحمتها و مشکلات نگه داشتن حیوان در خانه را ندارد».
مرد جوانی هم که سگ خودش را همراه آورده تا در پناهگاه داوطلبانه کار کند، میگوید: «حیوانات هم مثل آدمها نیاز به محبت و بازی دارند. هر هفته هم چند ساعت وقت اینجا میگذرانم و به کارمندان کمک میکنم و هم سگم اینجا با باقی حیوانات بازی میکند. خوبی پناهگاه این است که همه حیوانات را با هزینه خودشان واکسینه و عقیم میکنند. برای همین نه برای آدمها، نه برای حیوانات خطری ندارند. فقط موجوداتی هستند که به محبت احتیاج دارند».
خیلی از کسانی که به پناهگاه می آیند هم میخواهند بچهها را با سگها آشنا کنند، هم دوستی با حیوانات را به آنها یاد بدهند و هم در یک کار خیر سهیم شوند. مرد جوانی که دو برادرزادهاش را با خودش به پناهگاه آورده میگوید: «وقتی فهمیدم زن برادرم بچهها را از سگ ترسانده، فکر کردم این کار درست نیست و برای همین اجازه گرفتم که بچهها را بیاورم پناهگاه. هم فرصتی برای بازی است و هم اینکه بچهها یاد میگیرند موجودات زنده ترس ندارند!»
ممکن است به نظر برسد دلسوزی برای سگهای بیپناه تنها مال طبقه خاصی از مردم است و کسانی که دغدغههای مهمتری ندارند سرشان را با این طور کارهای خیریه گرم میکنند. مثال نقض این موضوع، یکی از خانوادههایی است که هر هفته به پناهگاه سر میزند؛ آقای میانسالی که فرزند نوجوان و همسرش هم همراهش هستند: «اقلا چهارتا از سگهای اینجا را من از توی اتوبانهای تهران پیدا کردم. یکی را با ماشین زیر گرفته بودند، یکی دیگر را کتک زده بودند و هر کدامشان خلاصه یک مشکلی داشتند. من یک کارگر ساده هستم با ماهی سه میلیون تومان حقوق. اگر بگویم نصف این پول را خرج دوا و درمان سگهایی که این طرف و آن طرف افتاده اند میکنم، دروغ نیست. ۶۰۰ هزار تومان هم اجارهخانه میدهد و میماند یک میلیون تومان برای خرجی، شما فکر میکنید با یک میلیون تومان چه کار میشود کرد؟ من میگویم صدقه سر همین سگها، این یک میلیون تومان چنان برکتی میکند که من هیچ وقت در سختی نمیافتم. به هر کسی که بگویی میگوید حتماً از یک جای دیگری جبران میشود. راست میگویند، خدا میرساند. خوشبختیام این است که خودم و همسرم هر دو تا برای این کار ارزش قائل هستیم. یک بار سگی را در اتوبان پیدا کردم که تمام تنش را عفونت گرفته بود. تمام خانهمان از بوی عفونت این سگ پر بود ولی همسرم اصلاً شکایت نکرد. به خاطر همین سگ مجبور شدیم در یک ماه سه بار خانهمان را عوض کنیم. صاحبخانههایی داشتیم که ما را از خانه بیرون کردند ولی سگی که زخمی بود و به ما پناه آورده بود را رها نکردیم».
به جز داوطلبها، کسانی که میخواهند سگ نگه دارند هم به پناهگاهها سر میزنند، تیم واگذاری سگ پناهگاه، قبل از اینکه سگ را به خانوادهای تحویل دهد موقعیت و خانه و محلی که قرار است سگ در آن نگهداری شود را بررسی میکند. بعد از واگذاری سگ هم در بازدیدهای دورهای اوضاع نگهداری سگ را بررسی میکند تا مطمئن شود سگهایی که پذیرفته میشوند اوضاع مناسبی دارند.
خانم مسنی که از داوطلبان قدیمی پناهگاه است، میگوید: «خیلی از این سگها را وقتی اینجا میآورند که رو به مرگ هستند، گوشهایشان را کندهاند، یا آنقدر آنها را با چماق زدهاند که از هر دستی که به سمتشان میرود میترسند. این انصاف ما آدمهاست. حالا هر چقدر هم که در پناهگاه برای اینها زحمت بکشی باز جبران رنجی که ما خودمان به آنها دادهایم نمیشود».
پاداش احسان به سگ
امام حسین (ع) باغی داشت که «صافی» – غلام حضرت – عهدهدار باغبانی آن بود. روزی به همراهی اصحاب خود، به آن باغ رفت و هنگامی که نزدیک شد، دید غلام مشغول نانخوردن است و هر تکه نانی را که برمیدارد، نصف آن را پیش سگی میاندازد و نصف دیگرش را خودش میخورد و پس از فارغشدن از خوردن، میگوید: «الحمدللّه رَبِّ العالمین، خداوندا بیامرز مرا و آقای مرا و او را برکت ده، همچنان که والدین او را برکت دادی، ای اَرحم الرّاحمین!»
حضرت از این منظره به شگفت آمد و غلام را صدا زد. غلام با عجله از جا برخاست و گفت: «ای آقای من و آقای مؤمنین تا روز قیامت! من شما را ندیدم تا به خدمت شما حاضر شوم؛ مرا عفو فرما.»
امام (ع) فرمود: «ای صافی! تو مرا حلال کن که من بیاجازه به باغ تو وارد شدم.»
غلام گفت: «شما از روی فضل و کرم و بزرگواری خود، این چنین با من برخورد میکنید وگرنه باغ از آنِ خود شماست.»
امام حسین (ع) فرمود: «من دیدم هر تکهنانی را که برمیداری نصفش را پیش سگ میاندازی و نصفش را خودت میخوری. چرا این کار را انجام میدادی؟»
غلام گفت: «ای آقای من! این سگ به هنگام نان خوردن، نگاهش به من بود و من شرم کردم از اینکه خود، نان بخورم و او به من نگاه کند و این در حالی بود که سگ متعلّق به شماست و از باغ شما حراست و مراقبت میکند و بالاخره منِ بنده شما و این سگِ متعلّق به شما، هر دو از مالِ شما میخوریم.»
امام حسین (ع) از نحوه پاسخگویی آن غلام و حالت عاطفی او به گریه افتاد و فرمود: «در صورتی که مطلب از این قرار است، پس تو برای خدا آزاد شدی.» سپس هزار دینار هم به وی بخشید.
غلام گفت: «اکنون که مرا آزاد کردید، باز هم میخواهم عهدهدار باغبانی و خدمات مربوط به آن باشم.»
امام حسین (ع) فرمود: «شایسته است وقتی [انسان] کریم حرفی میزند و سخنی میگوید، راستی آن را با عمل نشان دهد. من هنگام ورود به باغ گفتم از ورود بیاجازه به باغت، مرا حلال کن، اکنون من این باغ را به تو بخشیدم، پس این همراهان مرا در خوردن میوه و خرمای آن، میهمان قرار ده و به خاطر من، آنان را گرامی دار که خداوند روز قیامت گرامیات دارد و تو را در خُلقِ نیکو و عقیدهات برکت دهد.»
غلام گفت: «اکنون که باغ خود را به من هبه فرمودید، من هم آن را برای اصحاب شما جایزالاستفاده قرار دادم.»
* مستدرک الوسائل، ج ۷، ص ۱۹۲؛ احقاقالحق، ج ۱۱، ص ۴۴۶.
برای مشاهده تصاویر ورق بزنید: